خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شب اویز های عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم. و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی. ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم. می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود. می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو دوباره شب،دوباره طپش این دل بی قرارم. دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد. دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم. دوباره شب ،دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود. دوباره شب،دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته. دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت،دوباره من و یک دنیا خاطره... و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند. و برایم دلسوزی کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و یادآوری خاطرات با تو بودن. دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات ببخش که اشکهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم. ولی نیافتمت. از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی که تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟ مهتاب کهکشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم. روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدک هم برنگشت. شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد، اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش دنیایی است. کاش یاسهایی که برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز کنند.کاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشکهای من بیندازد. نازنین ، هر پرنده سفر کرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای که می شکفد، نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام کن و لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران کن. بگذار باز هم قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز کند. همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شکفته. زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود. تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد. مهربانی باران ، یادم کن در هر شبی که بی ستاره شد. خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام سیب... ان روز تو به من خندیدیونمی دانستی که من با چه دلهره ای سیب را از باغچه ی همسایه دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید ...غضب الود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست افتاد به خاک و تو رفتی هنوز سالهاست که در گوش من آرام.... آرام.... خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من اندیشه کنان غرق این بپندارم که چرا (خانه ی کوچک سیب نداشت ) برای زیستن دو قلبی قلبی می خواهم تا یکی را دوست می دارم ولی افسوس که او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند راز پنهانم ولی افسوس که او هرگزنگاهم را نمی داند به برگ گل نوشتم تو را من دوست دارم ولی افسوس که گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند صبا را دیدم و گفتم وصبا بگو از من به دلدارم که تو را من دوست دارم ولی ز بخت بد زآسمان برقی جست و قاصد را میان ره بسوزاند کنون وا مانده از هرجا با خود می کنم نجوا یکی را من دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند.... اتل متل جدایی عروسکم کجایی گاو حسن پریشون یه دل داره پر از خون عشقم خونم شده قبرستون یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار اسمشو بزار بچه گی.........تا اخر زندگی هاچین و واچین ....تموم شد عمر منم حروم شد.... *** طعم دهانم تلخ ِتلخ است
بخوانم.
دنیا نیایند.
هدیه نشود.
ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی
...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ
همین حالا
خداحافظ
* همیشه عاشق و معشوق هم باشید
در عوض اینکه تصور کنید هر آنچه شما فکر می کنید عاشقانه است بیاموزید که تصور کنید آنچه همسرتان در ذهن می پروراند عقاید عاشقانه هستند
* صبح زود از خواب برخیزید و در کنار هم نظاره گر طلوع خورشید باشید
* تمامی یادگاری های عشق قدیمی تان را از بین ببرید و از این مهمتر این که همه عشقهای گذشته تان را بدست فراموشی بسپارید
* بهترین لباسهایتان را در منزل و برای همسرتان بپوشید
* در مقابل مادر, خواهر و دوستان و همکاران همسرتان از او تعریف کنید چون او بخاطر اینکار شما را بیشتر دوست خواهد داشت
* شبها در گوش همسرتان آوای عشق را نجوا کنید
* در کتابخانه بدنبال کتابها و مجلاتی که در مورد راههای بهبود روابط عاشقانه نوشته شده است بگردید
* هنر خوب صحبت کردن را فرا بگیرید
* درباره زندگی عاشقانه تان از هیچ تلاشی دریغ نورزید
* برای اینکه در روابط عاشقانه خالقانه عمل کنید, روی توسعه دادن نیم کره راست مغزتان کار کنید
* نظریه احمقانه (( زن سالاری)) یا ((مرد سالاری)) را دور بیاندازید چون این نظریه رابطه شما را تحت تاثیر فشار زیادی قرار می دهد
* فقط باید در نظر داشته باشید که همه ما انسان هستیم
* صبح را با یکدیگر آغاز کنید و در ابتدای روز به روی یکدیگر لبخند بزنید. این روش بسیار خوبی برای اغاز روز است
* عشق واقعی در چیزهای کوچک نهفته است..پس چرا چیزهایی که خاطرات خوش کودکی را بیاد همسرتان می آورند را به او هدیه نمی دهید؟
*! وقتی با هم به گردش می روید بذله گو و بشاش باشید
* همین حالا هر چه دستتان است زمین بگذارید نزد همسرتان بروید و به او بگوئید دوستت دارم
* با چهره ای خندان و شاداب بهمراه هدیه کوچک به محل کار نامزدتان بروید
* عاشق پیشه بودن را به روزهای آخر هفته موکول نکنید بلکه بکوشید در تمام طول هفته عاشقانه برخورد کنید
* به خودتان این جرات را بدهید که متفاوت از عشاق دیگر باشید و رفتارتان منحصر بفرد باشد
* به او تعهد بدهید که برای همیشه با او و در کنارش خواهید بود و عاشقانه دوستش خواهید داشت
* کسی که عاشق می شود باید برای تحمل و چشم پوشی از خطاهایی که می بیند اما نمی تواند در مقابل آنها کاری بکند صبور و آرام باشد
* عاشقی باشید که طبق سنن قدیمی و کهن جانش را فدای معشوق می کند
* باهمدیگر و برای همدیگر دعا کنید
* پس از مدتی که از ازدواجتان می گذرد به هتل ماه عسلتان بازگردید و در همان اتاقی که ساکن بودید اقامت کنید
* وقتی همسرتان در بیمارستان بستری است هر روز برایش گل ببرید
* در زمانهای زیر به سراغ همسرتان بروید:
خوشی…………عشق………….ناخوشی
* از خودتان شخصیت بزرگی به او نشان بدهید
* به هنگام تماشای تلویزیون همسرتان را در آغوش بگیرید
* از عشقتان دفاع کنید
* هیچ وقت از یک هدیه بعنوان رشوه استفاده نکنید
* بهترین راه حل برای برخورداری از یک زندگی راحت و ایده ال این است که ازدواج کنید
* توسط یک بالن پیام عاشقانه برایش بفرستید
* وقتی نامزدتان را ملاقات می کنید در طول دیدارتان شادابی خود را حفظ کنید
* این موضوع را بخاطر بسپارید که اول باید خودتان را دوست بدارید تا بتوانید براستی همسرتان را دوست داشته باشید
* برای بقیه عمر دادگاه و محکمه یکدیگر باشید
* سبد گل گرانقیمتی از گلهای مورد علاقه اش برایش سفارش بدهید
* هرگاه همسرتان چندان عاشق پیشه نیست مستقیما این مطلب را به او گوشزد نکنید. به او بگوئید که از نظر احساسی تغییر کرده است
* عشق انبوهی از بزرگ نمایی ها و تفاوتهای بین یک شخص و دیگران است
* اجازه ندهید روزهای بارانی مانع از بیان احساسات شما باشند.بلکه در زیر باران در کنار هم قدم بزنید, آواز بخوانید و برقصید
* یکبار دیگر به ماه عسل بروید و اغلب این کار را تکرار کنید
* به همسرتان کتابهایی که دوست دارید هدیه کنید تا متوجه بشود که شما از علائق دیگر او نیز خبر دارید
* با بوسه صبحگاهی همسرتان را از خواب بیدار کنید
* درباره چیزهایی که در زندگی برایتان اهمیت دارد برایش صحبت کنید
* همیشه در همه چیز پیش قدم باشید
* پس از هر جر و بحث و دعوا غرورتان را کنار بگذارید و از همسرتان معذرت خواهی کنید
* سعی کنید احساساتش را متحول بسازید باید همچون محرکی برای قلبش باشید نه مانند یک نوشیدنی آرام بخش
* سنگ صبور و محرم راز یکدیگر باشید
* در مواقع لزوم قوانین روزمره و عرفهای اجتماعی را زیر پا بگذارید
* تا پایان عمر همچون زوجهای جوان بیاندیشید
* در آغاز هر فصل یک سرویس جواهر به او بدهید
* با همسرتان طوری رفتار کنید که در چشم او جذابتر شادتر و دلنشین تر بنظر برسید
* کلمات غیر رمانتیکی که باید حتما از آنها پرهیز شود را بکار نبرید و همواره از جملات احساسی بهره بگیرید
* فقط برای بانوان : هرگز همسرتان را مسخره نکنید
* همواره بکوشید همسرتان را جذب دلبریها و محبتهای خودتان بکنید
* از اطمینان و اعتماد در قلب همسرتان سرمایه ای جاودانه جمع کنید
* با هم درباره نظریه تان در مورد عشق به بحث بنشینید
* فقط برای آقایان: عشق بازی کنید, جنگ نکنید
* هنر مذاکره کردن را یاد بگیرید چون اینکار کلیدی برای بازکردن درهای عشقی دیرپاست
* در ذهنتان افکار عاشقانه بپرورانید.هر چه بیشتر این کار را انجام دهید احساسات رمانتیک شما بیشتر رشد خواهد کرد و به بار می نشینند
* لباسهایتان را به او قرض بدهید
* بگذارید زمان بگذرد صمیمیت با گذشت زمان زیادتر می شود
* به معجزات بخصوص نوع عاشقانه ان معتقد باشید
* هر شخص بر اساس آنچه اهدا می کند ثروتمند شناخته می شود نه آنچه که دارد
* به همسرتان بگوئید که جذابترین شخص برای شماست
* به خودتان نیز یادآوری کنید که جذابترین شخص برای او هستید
* ازدواج کنید..! ما این کار را کردیم و دیدیم که ارزشش را داشت و موجب پیشرفت روابط عاشقانه شد
* همواره عاشق همسرتان بشید
* اتاق خوابتان را به بهترین و جذابترین وجه بیارائید
* روزهای سخت زندگی را هم در کنار همدیگر آسان کنید
* همیشه به همسرتان بگویید که چقدر دوستش دارید
* روزی را به قدردانی از همسرتان اختصاص دهید
* قلبتان را طوری بسازید که درون آن بین شما و عشقتان نوعی توازن ایده آل وجود بیاورید
* همسرتان را به آرامی و با اشتیاق ببوسید شاید این هنری باشد که برای انجام آن به تمرین نیامند باشید
* در گوش او نجوا کنید
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟
در یک روز بزرگ مرد بزرگ روی پل بزرگی ایستاده بود و سینه به دیوار بزرگ پل بزرگ داده بود . نگران ، نگران از تنهایی بزرگ ؛ صدایی کوچک ، سکوت بزرگ او را در هم شکست ؛ پسر کوچکی قناری کوچکی به او داد و پسر کوچک رفت و تنها گفت : آب و غذای قناری کوچک فراموش نشود ، فصل آواز بزرگ قناری نزدیک است . مرد بزرگ چمدان بزرگش و قفس کوچک قناری را بر داشت و دریک خیابان بزرک قدم گذاشت . در کوچک خان? بزرگ خویش را باز کرد ؛ قفس کوچک را روی میز بزرگی گذاشت ؛ مرد بزرگ رو به روی قناری کوچک نشست و از قناری کوچک قطعه ای کوچک خواست ؛ آخر زندگی مرد بزرگ ناگهان کوچک شده بود ، رو به خاموشی بزرگی بود . قناری کوچک همچنان در سکوتی بزرگ و مرد در زمانی کوچک . مرد بزرگ به قناری کوچک گفت: از من گریستن بر نمی آید اما التماس کردن می دانم مرد بزرگ کوچک شد و التماس کرد ؛ التماسی بزرگ برای قطعه ای کوچک . قناری کوچک مثل عکس یک قناری مرده در قاب کوچک قفس بود ، با غمی بزرگ ... مرد بزرگ نعر? بزرگی کشید ( بخوان ، بخوان ! ای پرند? بی ترحم وگر نه تکه تکه ات می کنم ) و مرد بزرگ دست بزرگش را روی قلب کوچکش گذاشت . قلب کوچک مرد بزرگ در زیر سکوت بزرگ قناری کوچک پیر شد . قلب کوچک مرد بزرگ در آستان? ایستادن بود قفس خالی ، قناری مرده و یک سرزمین پر از قناریهای کوچک با دردهای بزرگ و مردان بزرگ با قلبهای کوچک . فصل خواندن قناریهاست .... قناریهای کوچک آنچنان بزرگ می خوانند که هیچ بوی تند عطری آنطور در یک فضای کوچک نمی پیچد .............
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |